دل نوشته های یه دیوونه |
نمی دونم شاید دارم اشتباه می کنم...شایدم نه...من هنوز مرددم... می دونم که دارم اشتباه می کنم... دوس دارم که اشتباه کنم... شب تاسوعا ...گوشه ی دلمو گره می زنم به نامت یا سقای دشت کربلا...نذار تو نادونی و غفلت غرق شم...هوامو اون بالا پیش خدا داشته باش... خدایا حواست بهم هست دیگه...نه؟ حتما هست... خدایا شکرت [ دوشنبه 93/8/12 ] [ 12:21 صبح ] [ باب اسفنجی ]
[ نظر ]
مادرم صبحی می گفت: موسم دلگیری است من به او گفتم : زندگانی سیبی است گاز باید زد با پوست [ پنج شنبه 93/8/8 ] [ 11:18 عصر ] [ باب اسفنجی ]
[ نظر ]
[ پنج شنبه 93/8/8 ] [ 11:6 عصر ] [ باب اسفنجی ]
[ نظر ]
همه هستی من آیه تاریکیست که تو را در خود تکرار کنان به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد...
[ چهارشنبه 93/8/7 ] [ 10:22 عصر ] [ باب اسفنجی ]
[ نظر ]
چهارشنبه شبه.... من دوباره حسادت کردم...به کی؟ بی خیال...مهم نیست...به یه آدم مثل خودم که فکر می کنم ...اصلا کلا ولش کنین... مهم اینه که انقدر بهش رو ندم که بشه ملکه افکارم... همین... [ چهارشنبه 93/8/7 ] [ 10:11 عصر ] [ باب اسفنجی ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |